سخنان سقراط
سخنان سقراط
تمام محبت خود را به يكباره براي دوستت ظاهر مكن؛ زيرا هر وقت اندك تغييري مشاهده كرد تو را دشمن مي پندارد.
اگر مي خواهي هستي را بشناسي، خود را بشناس.
من تا آنجا كه ميتوان، حقشناسي ميكنم، ولي چون پول ندارم، جز ستايش، كاري از دستم برنميآيد.
دانش پاك در دلهاي ناپاك قرار نمي گيرد.
سعادتمند كسي است كه از هر اشتباه و خطايي كه از او سر مي زند، تجربه اي جديد به دست آورد.
هرگاه تمام بلاها و سختي هاي بشر را در يك جا جمع كنند و در ميان مردم تقسيم نمايند، بدبخت ترين مردم چون سهم خود را ببينند، از سهم نخستين خويش راضي شده، لب از شكايت مي بندند.
خشم و غضب را به درگاه مردان با اراده راهي نيست.
من جز يك چيز، چيز ديگري نمي دانم و آن اين است كه هيچ نمي دانم.
هيچ كس از قلب شما به شما نزديكتر و راستگو تر نيست. بنابراين از كساني كه قلب پاك شما آنان را به خود نمي پذيرد، دوري كنيد.
اگر خاموش باشي تا ديگران به سخنت آرند، بهتر كه سخن گويي تا ديگران خاموشت كنند.
ابله ترين دوستان ما خطرناكترين دشمنان هستند.
پيش تمام دشمنان به نزديكترين دشمن خود كه زبان است توجه داشته باش.
مردم هر كدام آرزويي دارند؛ يكي مال مي خواهد، يكي جمال و ديگري افتخار. ولي به نظر من دوست خوب از تمام اينها بهتر است.
هيچ كس از قلب شما به شما نزديكتر و راستگوتر نيست. بنابراين از كساني كه قلب پاك شما ايشان را به خود نمي پذيرد، دوري كنيد.
سخن گفتن به جا و سكوت نمودن به جا نشانه عقل است.
در تكاپو، تا بهتر از آن باشيم كه هستيم؛ بهتر از اين شيوه اي براي زيستن نيست.
مي دانم كه هيچ نمي دانم.
سعي كن آنچه را كه مقدر است و چاره اي براي آن نيست تحمل كني.
هيچ كس حق ندارد راضي شود كه در گمراهي و ناداني بماند و نيز كسي نبايد حقيقت را پنهان كند.
من حقيقت را نمي دانم و از راه مباحثه با اشخاص مي خواهم آن را كشف كنم و كسب دانش نمايم.
من دانش و هنري ندارم، تنها هنر من اين است كه مانند مادرم فن قابلگي مي دانم، با اين تفاوت كه مادرم زنها را در وضع حمل مدد مي كرد و من، عقلها و ذهنها را مدد مي كنم كه زاينده شوند؛ يعني علمي كه در نهاد ايشان هست پيدا شود و به آن آگاه گردند.
فاش نكردن اسرار مردم دليل كرامت و بلندي همت است.
مرد عاقل كسي است كه كم گويد و زياد شنود.
شيريني يك بار پيروزي به تلخي صدبار شكست مي ارزد.
روح دروني خود را زيبا كنيد تا شخصيت دروني و بيروني شما يكي شود.
هركسي كه بداند كه نداند از همه داناتر است. يك چيز را خوب مي دانم و آن اين است كه هيچ نمي دانم. هر كه بداند درست چيست، دست به نادرست نمي زند.
اي مردم آتن، چه مرا بي گناه شماريد و آزاد كنيد و چه نكنيد، من هرگز از راه خويش باز نمي گردم حتي اگر صدبار كشته شوم.
هرجا كه بشر را دوست بدارند، فرهنگ را هم دوست خواهند داشت.
تفاوت انسان با حيوان در كنترل هواي نفس و هوس ها است.
ازدواج كنيد، به هر وسيله اي كه مي توانيد. زيرا اگر زن خوبي گيرتان آمد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار يك همسر بد شويد فيلسوف بزرگي خواهيد شد.
ازدواج كردن و ازدواج نكردن هر دو موجب پشيماني است.
من داناترين انسان ها هستم، زيرا يك چيز مي دانم كه ديگران نمي دانند، و آن اين كه هيچ چيز نمي دانم.
در دوستي درنگ كن، اما وقتي دوست شدي ثابت قدم و پايدار باش.
دانش حقيقي اين است كه همه بدانيم كه نادانيم.
زندگي بدون تحقيق و جستار ارزش زيستن ندارد.
آنگونه باش كه مي خواهي به نظر برسي.
بايد بخوري تا زنده باشي، نه آنكه زنده باشي تا بخوري.
نمي توانم چيزي به ديگران بياموزم؛ فقط مي توانم وادارشان كنم كه بينديشند.
ادب و حكمت را شعار خود ساز تا بهترين اهل زمان شوي و به نيكان بپيوندي.
ازدواج كنيد؛ به هر وسيله اي كه مي توانيد؛ اگر زن خوب داشته باشيد بسيار خوشبخت خواهيد شد و اگر گرفتار زن بدي شويد؛ فيلسوف از آب در مي آييد و اين هر دو براي هر مردي خوب است.
آن انساني عاقل تر است كه مي داند عقلش كمتر است.
آن قدر بر مال دنيا حريص مباش كه براي از دست دادنش اندوهناك شوي.
انتقام، دليل سبكي عقل و پستي روح است.
اثر حكمت آنگاه در شخص حكيم پديدار شود كه خويشتن را حقير و ناچيز شمارد.
هيچ گنجي به از هنر نيست و هيچ هنري بزرگوارتر از دانش نيست و هيچ پيرايه اي بهتر از شرم نيست و هيچ دشمني بدتر از خوي بد نيست.
داروي خشم، خاموشي است.
نخستين گام براي از ميان برداشتن يك ملت، پاك كردن حافظه ي آن است.
انديشيدن به سرانجام هر كار باعث رستگاري است.
خدمت خود را بي آنكه براي پاداش باشد به مردم عرضه كنيد و پاداش آن را در رضايت خاطر خويش بيابيد.
ممكن است مقداري زهر در كوزه اي ريخت و آن كوزه را شست و اثرات زهر را از بين برد، ولي چيزي را كه در ذهنتان جاي دارد، خوب يا بد، بر شما فرمانروايي خواهد كرد و هرگز از آن رهايي نتوانيد يافت.
با پدر و مادرت چنان رفتار كن كه از فرزندان خود توقع داري.
خشم و دشمني را به درگاه مردان با اراده راهي نيست.
يك زندگي مطالعه نشده، ارزش زيستن ندارد.
جامعه زماني حكمت و سعادت مي يابد كه مطالعه، كار روزانه اش باشد.
زندگي كوتاه است و فاني، اما هنر طولاني و ماندگار.
از مرگ نترسيد، زيرا تلخي آن به دليل ترس از آن است.
فردي كه در امري بزرگ جان مي سپارد، مثل كسي است كه تازه زخم برداشته و در گرمي گير و دار، جراحت خويشتن را احساس نمي كند. پس كساني كه همت خود را وقف راه خير مي كنند از زحمت و آزار مرگ به دورند و شيرين ترين مرگها متعلق به كساني است كه كارهاي بزرگ از آنان سر زده و آرزوهاي بزرگ آنان بر آورده شده است.
مرگ ترس ندارد، زيرا خوابي آرام است كه خيالات آشفته در آن وجود ندارد.
در لذتي كه آميخته به فساد است، خوشحال نباشيد و [ به اين ] فكر كنيد كه لذت نمي ماند و فساد مي ماند.
با عاقل مشورت كن، چون فكر او به دور از هواي نفساني است و با نادان مشورت مكن، زيرا كه او تابع هواي نفس باشد. مشورت مكن با آن كه محاط زمان است، بلكه مشورت كن با آن كه محيط به زمان باشد.
لازمه قضاوت، شكيبايي به هنگام شنيدن، انديشيدن به هنگام گفتن، بينش به هنگام رسيدگي و بيطرفي به هنگام قضاوت است.
مرد كامل آن است كه دشمنان از او در امان باشند، نه آنكه دوستان از او بهراسند.
گريز از مرگ، دشوار نيست، گريز از بدي دشوار است، زيرا بدي تندتر از مرگ مي رود.
مردي نيك بخت است كه از هر كار نادرستي كه از او سر بزند، تجربه اي تازه به دست آورد.
شيرينترين مرگها از آنِ كساني است كه كارهاي بزگ از آنها سرزده و آرزوهاي بزرگ آنها برآورده شده است.
از مرگ نترسيد كه تلخي آن، از ترس از آن است.
هيچ كس نميداند، شايد مرگي كه از او چون دشمني سخت و زيانكار ميگريزند، براستي، رهآوردي بزرگ است.
تا زماني كه انسان زنده است، فهم اين نكته براي او دشوار است كه براي جاويدان شدن بايستي بميرد؛ پس از آن مرگ نباشد.
سرايندگان، يگانه مفسران [ =بيان كنندگان ] خدايان هستند.
تنها خوبي موجود در جهان، شناخت و دانش؛ و تنها شر و زشتي، ناداني است.
تنها يك خير وجود دارد كه نام آن، دانش است و تنها يك شر وجود دارد كه نام آن، ناداني است.
من يك شهروند جهانيام و نه يك شهروند آتني.




